Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

بعد ازصدورگوگوش حالا...!

رژيم جمهوری اسلامی نفوذ فرهنگی وسياسی اش رادر ميان مخالفان حکومت با صدور فيلم آغاز کرد وچندی نگذشت که موسيقی را هم بدان افزود وچون روی خوش ديد به صدور صاحبان ديگررشته های فرهنگی وهنری روی نمود. اديبان؛ نويسندگان؛ شعرا ومحققين راهی ديار کفر شدند. نبايدتصور کرد همه ی آنان با برنامه ی تدوين شده واواک و وزارت ارشاد به ميان ما فرستاده شدند. مسئولين تشکيلات امنيتی جمهوری اسلامی بر خلاف تصور ما آدم هايی کودن وکم تجربه ای نيستند ؛ بخش مهمی از آنان در رژيم پيشين نيز فعال بوده اند ودر تصميمات امنيتی ؛عاقبت آن رژيم مد نظرشان است. وقتی اينان تشخيص ميدهند که بايد راه خروج روشنفکران را باز گذاشت؛ البته سبک؛ سنگين می کنند ونفع و زيا ن طرحشان را می سنجند. خوب ميدانند که کسانی هستند که تن به سازش نميدهند ونا رضايانی هستند که درهرجا وهر موقعيت حرفشان را ميزنند. اما آيا بايد به خاطر اين جمع معدود از طرح ها وبرنامه هايی که در نهايت به سود رژيم است چشم پوشی کرد ؟رژيم برای رهايی از تاثير منفی حرفهای اينان راه ديگری يافته است؛ کانون هايی به ظاهر مستقل هستند که از سفارت تغذيه ميشوند؛ اين مراکز برنامه ها را طوری ترتيب ميدهند که با کمترين عارضه بيشترين سود عايد حکومت شود . اول اين که اگر انديشگری نا فرمان ميهمان می شود؛ همراه او چند چهره گوش به فرمان نيزافتخار حضور دارند که زياده روی ها راجبران ميکنند؛وديگر اين که هرگاه سئوال کننده ای بخواهد به صراحت از مسايل داخلی حرفی به ميان بياورد فوری برنامه ريز وچند همزادش به اونهيب مي زنند: که خانم ويآ آقا چرا حواست نيست اين ميهمان عزيز راهی دار الخلافه است چرا برايش درد سر می سازيد ؟ با اين حربه کار ساز صدای اعتراض را در خارج از حيطه قدرت آخوند ها نيز مهار می کنند.
با همين شگرد ها بود که زمينه چينی را براینزول خاتمی آماده کردند. اگر به سخنرانی ها وجلسات ادبی- فرهنگی؛چند ماه قبل از انتخابات فرمايشی توجه کنيد می بينيدهمين انديشمندانی که الان در بند هستند ويا ماه هاست در اروپا وامريکا سرگردانند وياکتاب هايشان سانسور و توقيف شده ودر انتظار معجزه ای نشسته اند؛ چه يقه ای برای دارو دسته حيله گر خاتمی می دراندند. وای برحال بخت بر گشته ای که فکر ميکرد که در بيرون از سرزمين اسيرش؛ آنقدر آزادی وجود دارد که بتواند سگ زرد را برادر شغال بداند اما به محض اينکه کوچکترين ايرادی به مشاطه گران دوم خردادی گرفته ميشد؛ اپوزسيون مترقی!آنچه ناسزابودبارمعترض ميکرد: دشمن رهايیِ مردم؛ ناآگاه به مسايل داخلی؛حاشيه نشين کينه توز ؛ نا آشنا با نيت واقعی خاتمی آزاده! و... ساده ترين جملاتی بود که نثار شخص خاطی می شد. در اين دوران هيچ کس از مقاومت های تبعيِديان سخن نمی گفت ؛ هيچ کس از مخالفينی که به دست جلادان حکومت در خانه هايشان؛ در محل کارشان؛ در خيابان به فجيع ترين شيوه به قتل رسيدند يادی نميکرد .همه نگاه ها به سوی رژيم جمهوری اسلامی بود همه آن کسانی که در قتل ها و آدمکشی ها و ترور ها سهم داشتند به شرط آن که به باند خاتمی متصل ميشدند ديگر به امام زاده ای بدل ميشدند که بايد بدورش طواف داد وازاو شفا خواست. ياد آوری جنايات آنان که ديگر کفر! گويی محسوب ميشد. دراين جو بود بود که دهها؛ شاعر؛ نويسنده ؛ سينماگر ؛محقق سرشناس وحتی گمنام به سوی غرب فاسد! به پرواز در آمدند ودنيا به کام دلالان وکار چاق کن های سياسی- فرهنگی بود. اينان که قبل از دوم خرداد مخفيانه و با احتياط با رژيم سر وسری داشتند وبرای ايجاد



توازن وراه گم کردن گاه به هنر تبعيد هم اظهار لطف ميکردند؛ يک سره در خدمت هنر صادراتی در آمدند .خود اينان قبل خرداد 76 اگر هم به جمهوری اسلامی سفر ميکردند اين سفر مخفيانه بود واز جانب خانوده وافراد نزديک پنهان نگاه داشته ميشد اما بعد از حماسه! اين مسافرت ها که در طی آن قرار ومدار های همکاری گذاشته می شد نه تنها سر شکستگی نداشت بلکه با آب و تاب وافتخار بازگو می شد. در اين شرايط بازار ؛ انباشته از کتاب های چاپ داخل شد که از زير سانسورژيم عبور ميکردند ؛ فيلم های ساخت جمهوری اسلامی که اکثرا با نظر وتائيد واواک تهيه می شد( به اين مسئله فلاحيان وزير واواک در مصاحبه ای به صراحت اشاره می کند) نقل مجالس ومحافل ايرانی شد. يعنی ما در شرايط تبعيد تبديل به شعبه جمهوری اسلامی شديم. به کتاب های سانسور شده وفيلمهای کنترل شده مانوس تر بوديم تا کار های آزاد تبعيد. جوايز بنگاه ها وموسسات فرنگی که با راهنمايی ومشورت دلال ها وکارچاق کن های ايرانی اهدا می شوند- به همان قاتلين مردم کردستان ؛ اشغال گران سفارت ؛ ماموران امنيتی اصلاحگر شده تعلق می گرفت. اگر رويشان می شد به آقای خلخالی هم که به باند خاتمی پيوسته يکی از همين جوايز وامتياز ها را تقديم مي کردند. بنياد «هانريش بل» آلمان تمام هم و غمش را برای جا انداختن دارو دسته خاتمی بکار برد. بورس های مطالعاتی به هنرمندان خاتمی چی از برنامه های جاری اين بنياد بود هانريش بل بی توجه به اساسسنامه اش بطور در بست ويک جانبه برای شستن دست های آلوده رژيم در کافه ميکونوس وارد ميدان شد واز ياری های بهمن نيرومند واحمد طاهری ونويد کرمانی بهره های بسيار جست. نويسندگان وشعرايی چون هوشنگ گلشيری ؛ جواد مجابی ؛ محمود دولت آبادی؛محمد علی سپانلو؛سيمين بهبهانی ؛ منوچهر آتشی ؛ محققينی وروشنفکرانی چون مهر انگيز کار ؛ شهلا لاهيجی ؛ بار ها برای سخنرانی به اينجا آمدند وبرخی از آنها که اصلا رختخوابشان را اينجا پهن کردند. حضار محترمی که در اين چند سال اين گونه برنامه ها را رونق داده اند آ يا به موردی برخورد داشته اند که سخنرانان به درد واقعی مردم سر زمين اسير ما يعنی تسلط يک رژيم مذهبی بر سرنوشت مردم سخن بگويند؟ وبا 15 مليون مردمی که بابی اعتنايی به انتخابات مسخره دوره ششمم دست رد بر سينه اين رژيم ودر کليت آن زده اند؛ هم آوايی کنند؟ آنچه که گفته اند حرفهايي بوده که از فرط کهنگی نخ نما شده؛ (خاتمی ميخواهد کاری بکند وخامنه ای نمی گذارد).
ممکن است بگويند که ما خارج از ايران هستيم ومسايل را به خوبی هضم ودر ک نمِکنيم. بسيآر خوب شما روشنفکران وشما فرهنک سازان جامعه چی؟ چرا شما در همان دامی افتاديد که نوجوانان خام انديش اما تشنه ی آزادی بدان گرفتار آمده بودند. آيآ اين وظيفه شمانبود که به آنان توجه دهيد که خاتمی 11 سال در راس اداره سانسور؛ انديشه ها را به بند کشيده است ؛ فرزند راستين امام امت ! بوده و مشاور فرهنگی جنايتکار رسوايی چون هاشمی رفسنجانی ومسئول تبليغات آن جنگ ابلهانه اين موجود که خو ن و پوستش با ولايت فقيه پيوند دارد نمِی تواند انسانی آزاده باشد ؛و يا اصلاح گر ديگر حجاريان خودمعاون ری شهری يکی از خونخوارترين مقامات امنيتی بوده است که دستش به خون صد ها مبارز آلوده است؛ چطور می پذيريد که او مشاور اول دولت اصلاح طلب! باشد؟ ايا هيچ کدام از شما در حرفهايتان؛ چهره بدون رتوش اينان راشفاف کرديد؟ شما انديشمندان فرهنگ ساز! که دايم در شهرهای اروپا وامريکا ميگرديد وفقط چند ماهی را برای رتق وفتق امور به ايران اسلامی سر ميزنيد؛ انقدر گل نديده بوديد که برای گلکاری چند مِيدان شيفته شهردار دزد شديد ودر نمايشنامه ای که خود رژيم برای سرگرمی مردم وانحراف آنها از خواست های بر

حقشان تنظيم کرده بود با عنوان محاکمه شهردار به نفع باند کارگزاران وارد کار زار شديد وبرای کمال وجمال آقای کرباسچی شعر سروديد و برای رهايی اش از زندان ! طومار فراهم آورديد. اما رهايی از کدام زندان ! در همان زمان که شما روشنفکران عزيز به عزای آقای شهردار نشسته بوديد جناب ايشان در آلمان وکانادا سر گرم تفريح وتفرج بودند !مگر چند بار بايد گول اين رژيم را خورد؟ ميدانيد هر بار که فريب نيرنگ های رژيم را می خوريد برای ملا ها چند سال وقت بقا ميخريد. درهمين چند سال اخير؛ مگر دستگاه امنيتی رژيم که مسئوليتش به عهده شخص رئيس جمهور محبوب! بو د جنايت کمی مرتکب شده؟ مگر وزارت کشور دولت خاتمی دستور سرکوب دانشجويان عاصی ومردم جان بر لب رسيده را که در شهرهای ايران به پا خواسته بودند نداد؟ ايا همه اين جماعت روشنفکر که دلشان را به خنده نمکين رئيس جمهور وخوشرويی مهاجرانی خوش کرده اند؛ جيره خوار حکومت بودند؟ ابدا چنين نيست؛ درد هم همين جاست. آن روشنفکرغير وا بسته که خود برای گذران زندگی عادی اش هم در مانده است چرا بايد به حکومت اجازه دهد از او وانديشه اش برای بقای خود بهره بگيرد؟ . برخی از روشنفکران ما آدم های غير سياسی هستند ويا غير مبارز وگاه ممکن است ترس از يک حکومت جبار آنان را وادار به سکوت بکند ما را به اينان اعتراضی نيست. بله حکومت سرکوبگر رعب وحشت ايجاد ميکند .آدمها ظرفيت های متفاوت دارند نمی توان از همگان انتظار داشت که جلوی سر نيزه بايستند . اينان اگر برای رهايی مردم گامی بر نميدارند ديگر سدی هم در جلویاعتراض های بر حقشان ايجاد نمی کنند. سخن ما حتی با دلالها وکارچاق کن ها هم نيست که وضعيتشان مشخص است.تا زمانی که سهمَشان از دلار های پاک وطاهر برسد زير عبای اين آخوندو آن آيت الله خواهند ماند. نه تنها جلوی پای خاتمی دستمال ابريشمی می گسترانند؛ هر جا فرصتی بيابند از کمالات آقای خامنه ای هم يادی ميکنندو دستهای آلوده به خون او را در ماجرای کافه ميکونوس شستشو ميدهند ومهارتش را در تار نوازی به رخ ميکشدند و ارادتش را به شعر و شاعری با هيجان توصيف ميکنند.
حرف مابا نويسندگان حکومتی نظير محمود دولت آبادی هم نيست ما با کسانی سخن مي گوييم که نسبت به اين حکومت ورفتار هايش معترض بوده اند حتی به حق بايد گفت که زبانی گستاخ داشته اند وشهامت برای بيان- اينان در چند سال اخير چه کرده اند ؟ خانم سيمين بهبهانی بی شک از زمره ی همين کسان است. شجاعت وايستادگی او در اين چند سال وبعد از خرداد 76 در راهی قرار گرفت که سر انجامش به بقا ی حکومت ياری رسانيد. او در شکل گيری کانون نويسندگان ايران در جهت وابستگی به دولت با هوشنگ گلشيری همراه شد وبه ستايش از مهاجرانی روی آورد وبا حمايت از شهردار تهران عملا وبه گمان من نادانسته به باند کارگذاران کمک کرد . با دريغ و درد شهامت وتوانايی هايش را در مسيری عبث هزينه نمود.(درباره وضعيت کنونی کانون به دو نامه اعتراضی« علی اشرف درويشيان» و«کاوه گوهرين» توجهتان می دهم اين دو؛ همايش سفارشی نويسندگان در جزيره کيش راکه« دفتر گفتگوی تمدن ها ! ی »آقای مهاجرانی قصد انجامش را داشت تحريم کردند وبه ناکامی کشاندند وبعد از اين اتفاق کاوه گوهرين از کانون نويسندگان به گفته خودش؛ دولتی اخته شده با نگارش استعفانامه ای دليرانه کناره گرفت؛ ويا مهر انگيز کار او نيز انسانی سازشکار نبود؛ قبول وکالت مخلفان رژيم خود در آن جو رشادت ميطلبيد خانم کار درکنفرانس فرمايشی برلين هم با شهامت اعلام داشت که حجاب ج.ا تحميلی است بر او وديگر زنان اجتماع؛ اما او نيز در دام باند اصلاحاگران گرفتار آمد .چرا که ِاز يک خانم وکيل مبارز ميبايد انتظار
داشت که با زيرکی درک کند که اين مجلس را دولت آلمان برای سرو سامان دادن به ارتباط اقتصادی خود تدارک ديده و برای او وچند نويسنده غير خودی ديگر نقشی جز آرايش مجلس آ شتی کنان در نظر نگرفته اند. از ايشان اين انتظار مي رفت که در يابد مجلس ششم نيز همان مجلس دست نشانده ولايت فقيه به مانند دوره های قبل است. چنين انسانی بايد درک کند که يک نشست عمومی وعادی چرا بايد در محاصره چندصد پليس ضد شورش بر گذار شود؟ ودر سالن سخنرانی به مانند پادگان نظامی ميزان سربازان با سلاح گرم بيش از مدعوين باشد. در اين جو چه حرفی وچه سخنی از جانب يک نويسنده همراه مردم بر دل ها خواهد نشست؟ وبعد ديديم که چگونه اين رژيم بی چشم ورو هم از حضور چند نويسنده خوش نام بهره گرفت وهم آنان را به محاکمه کشيد ومحکومشان شناخت.
ولی کسانی چون محمود دولت آبادی ومحمد علی سپانلو که جرم شان برابر محکومين بود در همان بيدادگاه تبرئه شدند . اما برای خانم مهر انگيز کار مصايب ديگری نيز به بار آوردند؛ همسر مسن وبيمارش را ماه هاست ربوده اند وزير شکنجه وادارش کرده اند به اعمال انجام نداده اعتراف کند. خانم مهر انگيزکار با راديو آزادی در اين خصوص مصاحبه ای دارد که من در ساِيت گويا بخش هايی از آنرا شنيدم او در باره سيامک پورزند هم ميگويد: که وی نيز با جان دل برای خدمت به اصلاح طلبان! کمر همت بسته بود. اما در حق او شديد ترين شکنجه ها را اعمال ميکنند. فرض ميگيريم که باند خاتمی بر اوضاع مسلط می شد وهمه پايگاهای رژيم را تسخير می کرد. ايا برای مردم در بند ما فرقی مي کرد ؟ هم اکنون که قوه مجريه وقوه مقننه در دست مثلا اصلاح گران است اين قوا برای مردم چه کرده اند؟ ايا در جنايت های آِن رژيم سهمی نداشته اند؟ آيا نبايد متاسف بود که انسانی زير شکنجه برود؛ زندان وشلاق وتحقير را تحمل بکند ودر نهايت بخواهد باندی را ساقط وباند ديگری را حاکم نمايد؛ مگر همين وابستگان آقای رئيس جمهورعلاوه بر شرکت در سرکوب ها ؛ در رشوه گيری ها ودردزدی های شرکت نفت دخالت نداشتند ؟
خانم کار در خصوص پرونده سيآمک پور زند به واقعيتی اشاره می کند وآن تبانی دو جهبه حکومت در محماکمه سيامک پور زند است ؛ما اضافه ميکنيم که در تمام محاکمات هردو دار ودسته حکومت سهم دارند. آنان بايد حتی حاميان غير خودی يشان را حذف کنند تا حکومت ولايت فقيه همچنان پا بر جا بماند. خانم مهرانگيز کار کاش زودتر متوجه اين شگرد ها می شدند.
اما در يک سال اخير که بوی گند وعفن جريان اصلاح گر به مانند جريان های ديگر داخل حکومت هر شامه ی را می آزارد از ميِزان سفر های فرهنگی- سيآسی به نحو چشمگيری کاسته شده بود؛ لااقل شوهای دسته جمعی کمتر بر گذار می شد .رژِيم مدتی هم مردم را با ارسال خانم گوگوش وکنسرت های زنجيره ای 20 هزار نفره سرگرم کرد وهم و غم اپوزسيون مترقی! به نحوه حضور در اين کنسرت های مردمی! با بليط های500 مارکی خلاصه می شد وخبرنگاران از اقصی نقاط دنيا به کانادا اعزام شدند تا خانم گوگوش دروغ هايي مثل شرکت در دو فيلم سينمايی به کارگردانی مسعود کيميا يي (کارگردانی که همکاري اش با دستگاه های امنيتی بر ملا شده بود وبايد مدتی از محل حادثه دور مي ماند) را سر هم کند وبه خورد اپوزسيون متعهد! وآگاه! بدهد وهمچنين اين خانم نويد داد که جمهوری اسلامی با قوت! وقدرت! بر جای خواهد ماند.
اما وقتی طراحی اين برنامه هم از جانب دستگاهای امنيتی ( من در دو مقاله متوالی در نيمروز تمام مسايل مربوط به کنسرت های خانم گوگوش ونقش مسعود کيميايی را



فاش کردم اين دو مطلب در کتاب جديدم به عنوان« راه کن از قندهار ميگذرد !» باز چاپ شده است) مشخص شد- ادامه کنسرت ها به مانع برخورد کرد. مسعود کيميايی به
دامن اسلام عزيزبر گشت وخانم گوگوش از ترس آن که رژيم طمع کند وبه خواهد اندوخته ها را از چنگ اينان در آورد؛ فعلا در خارج مانده است ومسعود خان هم ادعا کرده کسانی سر شان کلاه گذاشته اند وکيسه شان خالی از دلار است. بعد از بر گذاری تور گوگوش- مسعود چشممان به تورآن مسعود ديگر وآقای شمس الواعظين روشن .
چندی قبل وبه نا گهان اعلام شد که مسعود–شمس ميخواهند در شوی اروپايی فراريان؛ مخالفان حکومت واپوزسيون مترقی! را سر گرم کنند اما زير چه عنوانی بايد بساطشان راعلم می کنند ؟ يکی از ميهمانان گرامی آقا مسعود است که کلی بابت گرفتاري اش افسوس خورديم ؛ چه قدر اعلاميه واطلاعيه برای رهايی اش صادر شد وهرروز راديوهای فارسی زبان با همسر وفرزند برومند نامرده مصاحبه داشتند وفرزند بابت اين که پدر معتدل! که به هر دو باند حکومت خدمت کرده به زندان رفته ابراز تعجب ميکرد. وبعد؛ آن جناب هم با قرار وثيقه به خانه اش رفت واعلام شد که ما ديگر از قلم شيرين وی وکلمات شيوايش بهره نخواهيم برد وآن ديگری؛ آ قای شمس الواعظين که از دوم خردادی ها يی بود که اخيرا وقبل از اجرای اين تور نمايشی به اصطلاح خودشان به سمت راست خزيده بود وتندر وری ها وزياده خواهی هایباند خاتمی را عامل شکست آنان قلمداد کرده بود . همين اواخر در کتاب داس وياس فرج سر کوهی نقش مسعود بهنودهم در حکومت مشخص شده بود. از سالها پيش نيز ايشان از شيفتگان مخلص آقای رفسنجانی بود واژه سردار سازندگی را برای آقای رفسنجانی ابداع وانتشار داد ؟
پس چه کانون ها ومراکزی در اپوزسيون! در اين شرايط ميخواهند اين دو موجود را در اروپا به چرخانند ؟ وآن جماعتی که ميخواهند مستمع اين بيانات با شند چه کسانی هستند؟ ودر حرفهای اينان در جستجوی چه فکر وعقيده نوو قابل تاملی هستند ؟ وقتی اسامی کانون های فرهنگی وسياسی که پشت اين جريان قرار دارند مشخص شد ديگر جای ترديدی برای شک وشبهه ويا سئوال باقی نماند. نقش موسسه مطالعات شرقی وافريقايی دانشگاه لندن در برگذاری اين برنامه؛ که همکاری وهمراهی اش با جمهوری اسلامی نياز به اثبات وتوضيح ندارد وآن انجمن ها هم که واژه های دومکراسی ودومکرات وجامعه ی باز را به دنبال اسمشان چسبانده اند؛ اعمال ورفتارشان بعد از دوم خرداد 76 خود نشانگر مقاصدشان است. اما نميدانيم گروهی از انجمن های ايرانی سوئد ديگر چه صيغه ای هستند؟ ايا اينان اسمی ندارند؟ نقش آنان در تدارک سفررنجيره ای اخير چه گونه بوده است ؟
قوه قضا ئيه چند روز بعد از خروج مسعود خان بهنود اطلاعيه ای صادر مي کند که نامبرده بايد به زندان برود. البته فضولی اش بما نيامده که آقای رياست محترم اين قوه که حتی بيماری سخت حال را حاضر نيست برای معالجه رها کند؛ چطور چشمش را به خروج آقا مسعود می بندد؟و وقتی شوی مسعود وشمس آغاز شد تازه يادش میِ افتد که يکی از« شومن ها» قرار است محاکمه شود! البته اين طرح شايد برای اپوزسيون نماياندن بهنود وهيجان بخشيدن به شوی وی فراهم شده-اما فکر نميکنم ديگر چهره امثال بهنود انقدر ناشناس مانده باشد که کسی فريب نقشه های قويه قضائيه رابه خورد. مگر برای ابراهيم يزدی حکم جلب بين المللی صادر نکردند؟ آيا ايشان در زندان هستند ويا مشغول ملاقات با هر دو باند حکومت که آنان را بر سر عقل بياورندتا بی جهت برای آمريکای جهان خوار! شاخ وشانه نکشند وبرای تطميع هر چه بيشتر مردم به وفاق دوباره با پاره های تنشان يعنی ملی – مذهبی ها که در بسياری از جنايات رژيم


در سالهای اول حکومت اسلامی سهيم بوده اند تن در دهند. سر انجام اين که آقا مسعود هم که گويا در انتظارانتشار اطلا عيه دقيقه شماری ميکرد؛ شاد وخندان اعلام داشت
که او نيز به مانند آقای يزدی به قانون ! ( پس مشخص شد اين دستگيری ها تا کنون قانونی بوده است ) احترام می گذارد و برای دستگيرشدن! به جمهوری اسلامی بر ميگردد .
بصير نصيبی2002/06/20


سرآغاز